English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1514 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decision making U تصمیم گیری
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
right off U فورا
instants U فورا
right away U فورا
fasts U فورا
forthwith U فورا
fastest U فورا
fasted U فورا
fast U فورا
out of hand U فورا
instant U فورا
instantly U فورا"
immediately U فورا"
here and now <idiom> U فورا
expressly U فورا
before you know it U فورا
anon U فورا
at call U فورا
straightaway U فورا
before you can say knife U فورا
straightway U فورا
instantaneously U فورا"
at once U فورا
right away <idiom> U فورا ،بی درنگ
forthrights U فورا` بیدرنگ
therewith U فورا درنتیجه ان
scrams U فورا برو
scram U فورا برو
start off U شروع کردن شروع شدن
extemporize U فورا تهیه کردن
extemporises U فورا تهیه کردن
Simultaneously. In a jiffy. U درآن واحد ( فورا")
extemporising U فورا تهیه کردن
extemporizes U فورا تهیه کردن
extemporised U فورا تهیه کردن
extemporizing U فورا تهیه کردن
I must leave at once. باید فورا بروم.
extemporized U فورا تهیه کردن
to snap at an invitation U دعوتی را فورا پذیرفتن
Call an ambulance quickly. فورا یک آمبولانس خبر کنید.
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
Suit the action to the word. U حرفی را فورا" عملی کردن
Can you serve me immediately? U آیا ممکن است غذایم را فورا بیاورید؟
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
load module U یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
nonplus U بی تصمیم
avowing U تصمیم
ruling U تصمیم
plucked U تصمیم
pluck U تصمیم
plucking U تصمیم
plucks U تصمیم
decisions U تصمیم
avow U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
determination U تصمیم
decision U تصمیم
rulings U تصمیم
resolutions U تصمیم
resolution U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
avows U تصمیم
resolves U تصمیم
resolve U تصمیم
will-power U تصمیم
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
to take a d. U تصمیم گرفتن
undecidable U تصمیم ناپذیر
resolve U تصمیم گرفتن
resolution U نیت تصمیم
to be resolved U تصمیم گرفتن
freehand U ازادی در تصمیم
resolves U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
special verdict U تصمیم ویژه
resolutions U نیت تصمیم
determining U تصمیم گرفتن
decision tree U درخت تصمیم
decide U تصمیم گرفتن
determiners U تصمیم گیرنده
minds U تصمیم داشتن
minding U تصمیم داشتن
mind U تصمیم داشتن
decision theory U تئوری تصمیم
decision process U فرایند تصمیم
make up one's mind U تصمیم گرفتن
decision table U جدول تصمیم
logical decision U تصمیم منطقی
joint resolution U تصمیم مشترک
resolutely U از روی تصمیم
determiner U تصمیم گیرنده
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
canons U : تصویبنامه تصمیم
canon U : تصویبنامه تصمیم
to come to a decision U تصمیم گرفتن
afore thought U سبق تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
to make a decision U تصمیم گرفتن
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision box U جعبه تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
regnum U تصمیم مقتدرانه
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
decision structure U ساختار تصمیم
nonplus U بی تصمیم بودن
decidability U تصمیم پذیری
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
determines U اتخاذ تصمیم کردن
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
determine U اتخاذ تصمیم کردن
determining U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
verdicts U تصمیم هیات منصفه
verdict U تصمیم هیات منصفه
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
preform U قبلا تصمیم گرفتن
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
self determination U تصمیم پیش خود
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
without aforethought U بدون سبق تصمیم
sub judice U بدون تصمیم قضایی
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
with the utmost rigour U با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1Formation Process
1When I made my decision to retire,
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com